بیداخوید

درباره روستای بیداخوید

درباره روستای بیداخوید

آخرین نظرات

شیخ علی بنیمان

يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

          عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
 هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش

(دیوان غزلیات شمس مولوی )

(عکس تزیینی است )

یکی از اماکن تاریخی مهم بیداخوید ، خانقاه و بقعه شیخ علی بنیمان می باشد.  در اینجا مطالبی در مورد شیخ علی بنیمان ارائه می شود. ان شاءالله در مطلب یا مطالبی دیگر به بقعه ایشان نیز پرداخته می شود.

مقدمه

شیخ علی بنیمان (متوفی 781 هجری قمری) به عنوان شخصی عارف و صاحب کرامات شناخته می شود. مزار ایشان نیز از دیر زمان محل زیارت مردمان مختلف و بیداخویدی ها بوده است. منبعی که مطالبی در مورد ایشان بیان کرده کتاب تاریخی  "جامع مفیدی"  است. در اینجا سعی میکنم مقداری از مطالب این کتاب را به زبان ساده امروزی بیان کنم. در جامع مفیدی ، در عنوان بخشی که درباره شیخ آمده از ایشان به "عالیجناب ولایت مآب هدایت قباب شیخ الاسلام بزرگوار شیخ زین الدین علی بن محمود بن بنیمان مشهور به بابا شیخ علی بیداخویدی" یاد کرده است.

تولد و کودکی

قبل از تولد ، درویشی به مادر شیخ مژده فرزندی بزرگ را به او می دهد و توصیه به مراقبه بیشتر در نخوردن لقمه شبهه می کند. مادر شیخ هم اطاعت می کند.

در دوران طفولیت ، عارف بزرگ شیخ تقی الدین دادا محمد میهمان پدر شیخ بوده که شیخ علی دست به غذای داغ دراز می کند. دست او سوخته و شروع به گریه می کند. شیخ تقی الدین دست طفل را در دهان برده میمکد تا طفل آرام می گیرد. سپس شیخ تقی الدین پیشانی شیخ علی را میبوسد و این شروع فتوحات می شود.

در محضر اساتید

بعد از فوت پدر و مادرش ، با توجه به اینکه شیخ تقی الدین دادا محمد دار فانی را وداع گفته بود ، به خدمت فرزند او ، حضرت سلطان عرفا حاجی نجم الدین محمود شاه برای کسب فیض می رسد.

به دستور سلطان حاجی محمود مدتی در خدمت حضرت عمده السالکین شیخ ضیاء الدین یوسف کسب فیض می کند. بعد از وفات شیخ ضیاء الدین به دستور استادش سلطان حاجی محمود شاه به بیداخوید نقل مکان می کند. استاد به شیخ علی می فرماید " که بیداخوید آب شور و زمین شوره دارد ، به یمن مقدم تو معتبر و با تزیین و آب شیرین خواهد شد".

شیخ بعد از مدتی که در بیداخوید بوده ، ملول گشته و قصد ترک آنجا را دارد که استادش در واقعه ای به او می فهماند که حواله او آنجاست و زمینهای آنجا آباد و آب شیرین خواهد شد و شیخ ترک بیداخوید را فراموش میکند.

در راه کمال

در واقعه ای فردی را که جسم بزرگی داشته مشاهده می کند.فکر نامربوطی در مورد آن فرد از ذهنش می گذرد. به خدمت استاد که میرسد ، استادش می گوید چه کرده ای که نوری که همیشه در پیشانی داشتی از بین رفته. شیخ واقعه را به استادش میگوید. استاد امر می کند که برگردد و از آن فرد با کیفیتی که نشان از پشیمانی شدید است عذرخواهی کند. آن مرد عذر او را میپذیرد و این واقعه موجب ترقی شیخ می شود. معروفست که آن فرد حضرت خضر علی نبینا و آله و علیه السلام بوده است.

از قول خود شیخ گفته شده که او نظر کرده صد نفر از اولیاءالله بوده. بابا شیخ علی بنیمان مدت سی سال به چوپانی در مزار متبرکه بندرآباد مشغول بوده است.

یکی از نشانه های بزرگی آن مرد این است که مدت چهل سال که در بیداخوید اقامت داشت ، اجازه نداد تا برای او خانه ای بسازند و در مکان محقری اقامت داشت.

بعضی کرامات

شیخ قطب الدین ابراهیم نقل می کند که روزی دیدم لباس شیخ خیس است. از او دلیلش را پرسیدم گفت در فلان دریا ، در فلان مکان ، فلان کشتی در حال غرق شدن بود. مسافران آن کشتی گریه و زاری کرده و  از  خاندان استادم تقی الدین دادا محمد طلب کمک  کردند. من به عنایت حق تعالی رفتم و به آنها کمک کردم.

روزی جمعی از ابرقوه برای زیارت شیخ آمدند. یکی از آنها از یک جالیز ، خربزه ای بدون اجازه صاحب آن برداشت. چون به دیدار شیخ رفتند هر کس هدیه ای به شیخ تقدیم کرد و شیخ قبول می فرمود. آن مرد هم خربزه را تقدیم کرد اما شیخ نپذیرفت و فرمود که شرم نداشتی که خربزه دیگری را برای ما می آوری و آن شخص خجالت زده شد و توبه کرد.

همچنین شیخ قطب الدین ابراهیم نقل می کند فردی قصد مسافرت داشت. برای خداحافظی پیش شیخ آمد. شیخ به او گفت اگر مشکلی پیدا کردی مرا صدا بزن. آن فرد به مسافرت رفت و در راه برگشت ، مرکبش به همراه وسایلش را در جنگلی گم کرد. وقتی مضطرب شد ، به یاد سخن شیخ افتاد و او را صدا کرد. ناگهان دید غباری پیدا شد و از میان آن مرد سواری رفت و در جنگل مرکب او را پیدا کرد و به او رسانید. وقتی برگشت و به خدمت شیخ رسید ، به او فرمود دارزگوش گم کرده بودی؟..

شیخ قطب الدین ابراهیم نقل می کند که فردی آمد و خواست چوپان گله شیخ باشد. شیخ قبول نکرد و گفت لایق این کار نیست. چون من اصرار کردم ، فرمود که این فرد رفیق خودش را کشته و فرار کرده است. چند روز بعد گروهی آمدند و آن مرد را گرفتند و بردند و حقیقت گفته شیخ مشخص شد.

هجرت از دنیای فانی

شیخ قطب الدین ابراهیم نقل کرده است که جناب شیخ در اواخر عمر مدت 16 سال رفت و آمد نمی کرد و چندین سال چشمش را به روی غیر باز نکرد و حرکات ظاهری را انجام نمیداد و لقمه غذای کمی هم که می خورد من به دهان او می گذاشتم.

سر انجام این شیخ بزرگوار در روز یکشنبه  چهارم ماه رمضان سال 781 هجری قمری در حالی که سن شریفش از 90 بیشتر بود دار فانی را وداع گفت.

در ابتدا بنای ساده ای بر مزار شیخ ساختند و بتدریج در طی سالها بنا تکمیل و گسترش یافت. یکی از افرادی که بنای بقعه را گسترش داد امیر ترمش داروغه یزد بوده است. در ساخت این بنا نیز کرامات و عجایب زیادی نقل شده است که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب به آن نمی پردازیم.


مقبره شیخ علی بنیمان

نمایی از داخل بقعه شیخ علی بنیمان (برای مشاهده با کیفیت بالاتر روی عکس کلیک کنید)


مزار شیخ علی بنیمان

نمایی از سنگ مزار شیخ علی بنیمان( برای مشاهده با کیفیت بالاتر روی عکس کلیک کنید)


مدفن بعضی اساتید و شاگردان

از اساتید شیخ ، مزار شیخ تقی الدین دادا محمد معروف به شیخ داد ، واقع در خیابان انقلاب شهر یزد ، منطقه شیخ داد است.  از شاگردان ایشان نیز ، مزار شیخ عزالدین داوود بن شیخ ابراهیم بن محمد بن احمد هفتادری معروف به شیخ داوود ، واقع در روستای نصرآباد ( یزد-تفت-نصرآباد ) است. همچنین ظاهرا دو نفر از شاگردان ایشان نیز در همان بقعه شیخ علی بنیمان بیداخوید دفن شده اند.



نظرات  (۷)

سلام خیلی عالیه به نظرم مطالبی رو گفتید که فکر نکنم حتی یکی دو نفر هم از ما بیداخویدی ها آن را بدانند برای من که خیلی جالب بود خدا خیرتون بده انشاالله همیشه موفق باشید منتظر مطالب بعدی شما هستیم.
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از حضور و لطف شما. شما هم موفق باشید.
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰ حاج سید جلال
مطالب بسیار جالب هست دست شما درد نکنه بازهم  در مورد بابا شیخ  مطلب بگذار  از کوه ها مز رعه ها وطبیعت  بیداخوید هم مطالب  زیادی به دست می اید والسلام
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از حضور و لطف شما. ان شاءالله در مورد آنها هم مطالبی تهیه خواهد شد.
ممنون خوب بود
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از لطف و حضور شما.
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۸ یک شهروند-یک روستایی بیداخویدی
حرف اخر: البته من ندیدم شاید بود ؟؟ منظور توضیح بیشتر در ارتباط با بازیهای بومی مخلی که در صورت پیگیری میشود در جشنواره بازیهای بومی محلی کشوری وجهانی مشارکت داد. مثل: موش درا گربه سفیله-- چش گیلیزوک-- دووز بازی-- وسطیوک-- طناب کشی-- دسمال بازی ( شاید همان ترنا بازی معروف باشه).هفت سنگ-- بیز خوردن-- ومراسم سنت ها مثل: عمرعمرو هوهو(البته شاید به جهت ایجاد نفاق بین شیعه وسنی مشکل دار باشد.) اش بمونوگ-- خاگینه وبیز در روز سیزده نوروز-- سبزی گره زدن وسرودن اشعار : سیزده بدر چارده به تو ...درش زدم مشت جودو.. آ کت کتو آ کت کتو.--گره زدن پارچه به چنار-- غم زدگان بلا-- مراسم پیشواز  ووداع با ماه مبارک رمضان...ووووو. با پوزش از فضلا وبزرگان. اشنا
پاسخ:
سلام علیکم
موضوعاتی مانند بازی های محلی و رسومات مختلف جزو لیست مطالب آینده هستند . ان شاءالله خواهد آمد. شخصا بعضی موارد مانند بعضی بازی ها که نام برده اید را نشنیده ام که حتما در موقع آماده سازی مطالب در مورد آنها تحقیق خواهم کرد. خود شما هم اگر بتوانید کمک کنید که خیلی خوب خواهد بود. همانطور که در مطلب ثابت صفحه اول توضیح داده ام ، از مشارکت عزیزان هم ولایتی استقبال می کنم. در ضمن در مورد غم زدگان بلا در مطلب " محرم در بیداخوید - بخش 1 " و پیشواز و وداع با ماه مبارک رمضان در مطلب "ماه مبارک رمضان در بیداخوید" توضیحاتی آورده شده است.
ممنون از توجه و لطف شما.
۲۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۸ شهاب ابراهیمی
بسیار عالی و زیبا بود
فقط آنکه بهتر است برای چنین مطالبی رفرنس دقیق به همرا لینک فعال بگذارید. سپاس
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از حضور و لطف شما.
 همان طور که در مقدمه این مطلب آمده ، اکثر مطالب آن از کتاب "جامع مفیدی" گرفته شده. البته تقریبا جملات کتاب که به سبک قدیمی نگارش شده بود رو به سبک امروزی نوشتم.
۱۰ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۲۰ غلامرضااحمدی

باسلام 

درکلیات جامع مفیدی خوندم : روزی شاه شجاع شاه شیراز قصد مسافرت به خراسان نموده یکی از نوکران به او پیشنهاد میکند از بیداخوید برویم وبا شیخ علی بلیمان دیدار کنیم که کرامات زیادی دارد، شاه نمیپذیرد وبا اصرار زیاد قبول میکند ولی شرط میکند اگر به دیدار شیخ رفتیم و با تر حلوا از ما پذیرائی کرد من مریدش میشوم وگرنه گردن تو را بدست جلاد میسپارم  او قبول میکند. کاروان شاه شجاع بطرف بیداخوید حرکت میکند ( شیخ قطب الدین ابراهیم نقل میکند شیخ بمن گفت برو تر حلوا درست کن که میهمان داریم . من به ایشان گفتم دراین جزیره بی آب وعلف مواد اولیه از کجا بیاورم در ثانی چه میهمانی دارید که اینجا با تر حلوا پذیرائی کنم؟ شیخ میگوید این میهمان فرصت ندارد وباید باترحلواپذیرائی شود/ من بطرف مطبخ رفتم قبل از رسیدن به مطبخ کیسه ای از طاقچه به پائین افتاد دیدم مواد تر حلوا است که بردم و ترحلوا بار گذاشتم بمحض آماده شدن دق الباب کردند رفتم ودیدم کاروان شاه شجاع است دعوت کردم به داخل پذیرائی رفتند وبا تر حلوا پذیرائی کردیم در زمان رفتن شیخ گفت ای شاه نگفتی در این جزیره بی آب وعلف من مواد اولیه نداشته باشم وشرمنده تو وخدم وهشمت بشوم؟ شاه میگوید من مرید تو شدم ودر بازگشت خدمت میرسم شیخ میگوید تو در بازگشت از این مسیر نمیائی وشاه میگوید میایم ومیرود شاه به خراسان میرود ودر بازگشت بسمت فارس از مهریز میرود 

مدتی بعد شاه نیمه شب از خواب بیدار میشود ودستور حرکت بطرف بیداخوید میدهد وزیرش علت راجویا میشود شاه میگوید شیخ علی بلیمان را درخواب دیدم که میگفت شاهان فراموشکارند تو نیامدی وبدن من در آفتاب داغ درحال سوختن است شاه با کاروانش به بیداخوید میرسد ومیبیند که شیخ فوت کرده واورا دفن کرده اند ودر فصل بهار سیل امده وقبر را تخریب وجنازه زیر آفتاب است که دستور احداث این بقعه وحمام وخانقاء را میدهدکه تمامی این ابنیه بادستور وهزینه شاه شجاع ساخته شده ومیگویند مردی دانا ومعتقد به اسلام بوده است ودر امور خیر سرآمد

غلامرضا احمدی بیداخویدی منبع کلیات جامع مفیدی نوشته سعید نفیسی

پاسخ:
سلام علیکم. ممنون از حضور شما. تشکر میکنم بابت حکایت زیبایی که نقل فرمودید.
۰۹ مهر ۰۰ ، ۱۴:۳۴ افشین لطفی زاده

با سلام اگر کسی از نوادگان شیخ علی خبری دارد به ما هم اطلاع دهد

 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی