بیداخوید

درباره روستای بیداخوید

درباره روستای بیداخوید

آخرین نظرات

لغات و اصطلاحات بیداخویدی ها- بخش 1

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۰۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاسگزاری: خانمها ربابه سلمانی، فهیمه سادات رحیمی، زهرا میرعلی و جناب آقای محمد رضا میرعلی

 

مقدمه

در این مطلب به  تعدادی از لغات و اصطلاحات مورد استفاده بیداخویدی ها می پردازم. .چند نکته قابل توجه است.

اول اینکه لهجه بیداخویدی ها با یزدیهای ساکن شهر یزد مقداری تفاوت دارد. این تفاوت را می توان در  دو مورد دانست. اول اینکه یزدیهای ساکن شهر یزد مقداری آهنگین صحبت می کنند و بعضی کلمات یا حروف را کشیده تر بیان می کنند. مورد دوم تفات در  تعدادی از لغات مورد استفاده می باشد.

دوم اینکه لغات مورد کاربرد بیداخویدی ها که با یزدیها و دیگر فارسی زبانان متفاوت هستند به چندین شکل هستند. تعدادی از آنها شکل تغییر یافته همان کلماتی است که در زبان فارسی امروزه بکار می رود. مانند "اُو" به جای " آب" و "عامو" به جای "عمو". تعدادی از لغات دیگر ، لغاتی هستند که در گذشته مورد استفاده فارسی زبانان بوده است و بر اثر مرور زمان و تغییرات فرهنگی ، اجتماعی  در شهرها دیگر استفاده نمی شود و یا کم استفاده می شود ، ولی در بیداخوید کاربرد آنها باقی مانده است.  مانند فعل "هشتن" به معنای "نهادن" و "قرار دادن" . این کلمه را در اشعار و متون ادبی قدیمی می توان یافت. تعدادی دیگر از کلمات مربوط می شود به ابزارها و وسایلی که قدیم مورد استفاده بوده است ولی امروزه استفاده نمیشوند ، کم استفاده می شوند و یا گونه های جدید تر آن وسایل با نام تغییر یافته آمده است.مثلا " تُرُشبالا " که نوعی آبکش فلزی است. امروزه نام کلی آبکش را برای انواع آن بکار میبریم و نوع فلزی را آبکش فلزی می گوییم. در واقع تُرُشبالا کلمه دقیقتر و تخصصی تری برای آن است.  و یا مانند کلمه "سبو" به معنای کوزه که بیداخویدی ها آنرا "سوبو" تلفظ می کنند.نشانه دیگر بر مرسوم بودن این کلمات در دوره ای خاص این است که تعداد زیادی از لغات را می توان لغتنامه های معروف فارسی پیدا کرد که در ادامه مطلب آنها را خواهید دید.

سوم  اینکه سعی شده با استفاده از اطلاعات خودم و فضای اینترنت ، تا حدی ، بعضی از لغات و اصطلاحات توضیح داده شود که خالی از اشکال نخواهد بود. بنابراین عزیزان خواننده اگر اشکالی دیدند تذکر بدهند تا اصلاح شود.

لغات و اصطلاحات مورد استفاده بیداخویدی ها  در چندین بخش ارائه می شود  که بخش اول پیش روی شماست.

 

قاعده : گاف تصغیر

همانطور که میدانید در زبان فارسی با اضافه کردن حرف کاف به آخر بعضی واژه ها ،  آنرا تصغیر می کنیم ( کوچک کردن ). به اصطلاح به آن "کاف تصغیر" می گویند. البته همیشه این کار برای کوچک کردن نیست مثلا  سرخک ( بیماری ) و سنجاقک . در این کلمات قبل از حرف کاف ، حرکت فتحه می آید. حالا در بیداخوید ما به جای کاف ، از گاف استفاده می شود و قبل از حرف گاف ، حرکت ضمه ( ُ ) می آید. حالا چند مثال

نام تعدادی از مزارع روستا به این شیوه است مثلا بیدُگ --> ( بیدَک )  ، پشمُگ ( پشمَک ).

روی اسمها : حسنُگ ( حسنَک ). مثالهای گاف تصغیر را در تعداد زیادی از کلمات پیش رو خواهید دید.

 

قاعده : آوردن " اُو" در آخر بعضی اسامی 

به آخر اسامی ، بیشتر وقتی کوچکتر ها را صدا می زنند ، پسوند "اُو" اضافه می کنند ( تلفظ مانند حرف ' O:ˈoʊ انگلیسی یا به وزن کلمه "نو" (تازه و جدید ). مثلا به جای حسن می گویند حسنُو
 توجه مهم: تمام جاهایی که حرکت ضمه وسپس حرف واو  آمده است به همین صورتی که در اینجا توضیح داده شد تلفظ می شوند. به وزن کلمه "نو" به معنی تازه و جدید یا مانند حرف انگلیسی "O" . دقت کنید که این تلفظ با تلفظ ضمه ( ُ) به تنهایی متفاوت است.

 

اجزای بدن

    مُل: گردن
      کُچِّه: فک
        لُو: لَب ( تلفظ مانند  Low: ləʊ  در انگلیسی یا به وزن کلمه "نو" ( جدید و تازه))
          چَش: چشم
            کُم: شکم

              جانوران

                چوغور: گنجشک
                  چوری: جوجه
                    کَرِه :بزغاله( مقداری کشیده تلفظ می شود).
                      گُو: گاو  ( تلفظ مانند Go در انگلیسی )
                        بُوز: زنبور
                          کُوک: کبک
                            سیسِمار: مارمولک ( نوعی مارمولک که شباهت زیادی به مار دارد ).

                            رِب: نوعی مارمولک بزرگ
                              کَمچِلیزُگ: کفشدوزک 
                                زولو: زالو
                                  خوروسُگ: سوسک آشپزخونه
                                    گووُگ خدا: خر خاکی ( یا حشره ای مشابه )
                                      چپش: بز نر
                                        میش: گوسفند ماده
                                           سوزَنُگ: سنجاقک

                                            نسبتهای خانوادگی

                                            عامو: عَمو : برادر پدر
                                            عاروس: همون عروس خانم

                                            هم عاروس: جاری یا همسر برادر شوهر

                                            ننه: مادر بزرگ

                                            دَدِه: در بعضی خانواده ها ، برادرها به خواهرشان می گفتند.

                                            هم ریش: باجناغ

                                            لباس و پوشش

                                            تَمون: شلوار ( برای تلفظ ، فتحه روی حرف تاء مقداری کشیده است ) ریشه کلمه : تُمبان-->تُمبون --> تَمون
                                            • معنی تمبان از فرهنگ دهخدا: تمبان . [ ت ُ ] (اِ) شلوار. تنبان .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تنبان شود.

                                            کالا: کلاه

                                            چارقد: نوعی روسری بلند

                                            دعا ها ، نفرین و شبه ناسزا...

                                            ماشاالله و نوم خدا:( نوم به معنی نام ) : بدون شرح

                                            یتیم غوره:(ناسزا) : گدا گشنه و بی کس و کار

                                            شُو غریب( ناسزا): (شو به معنی شَب ): بدون شرح

                                            هیش مصّب( هیچ مصّب):  همون لامذهب

                                            دین ندار: همون لامذهب

                                            کالا پی تخت افتیده ( کالات پی تخت افته ( در خطاب به کسی )): فکر کنم منظور از تخت ، تخت مردشور خونه هست و کل عبارت به معنی آرزوی مرگ برای کسی بصورت ناسزا یا نفرین می باشد.

                                             

                                            فعلها و اصطلاحات

                                            وَخیز:  بلند شو ، پا شو

                                            • ریشه: برخیز --> ورخیز--> وخیز
                                            • مثال: وخیز بریم : پاشو بریم.

                                            هِیدی باش: عجله کن
                                            هِید و هِید: با عجله ، تند تند
                                            گور گُرِختی: عجله داری( در غذا خوردن ): آیا از کسی فرار میکنی که داری تند غذا می خوری؟

                                            مونده شدن: خسته شدن

                                            • ریشه: شاید همان "درمانده شدن" باشد.
                                            • مثال 1:  مونده شدم : خسته شدم
                                            • مثال2: موندگی در کنم : خستگی د رکنم
                                            • مثال3: مونده نباشی: خسته نباشی

                                            آلِش شدن : جابجاشدن کفش ( یا وسیله دیگر ) متعلق با یک فرد با فرد دیگر

                                            • مثال: کفش من آلش شده.

                                            خَش بودن: 1- خوش و سلامت بودن. 2- خوشمزه بودن

                                            "چقدر زشتی!"( بکار بردن صفت زشت بصورت معکوس): بعضی وقتها با رسیدن به یک کودک  به جای اینکه به او بگویند چقدر زیبا هستی ، برای جلوگیری از چشم خوردن می گویند "چقدر زشتی" یا "چه بچه زشتی". اینجا منظور اینست که چه بچه خوشکلی.

                                             بِلّا:بالله. در فارسی امروزه  به جای آن "والّا( والله ) " بکار می برند و بعنوان نوعی تایید و تاکید بر حرف یا عملی بکار می رود.

                                            بِل: 1-بگذار  ، گذاشتن 2- اجازه دادن.

                                            • ریشه: فعل امر از ریشه هلیدن: بِهِل --> بِل
                                            • هلیدن در دهخدا: (هَ دَ) [ په . ] (مص م .) گذاشتن ، فرو - گذاشتن ، ترک کردن ، واگذاشتن .
                                            • مثال 1: بل اونجا ( در مورد یک شی ) : بگذار آنجا
                                            • مثال 2: بِل بِرَم : اجازه بده بروم

                                            گَف زدن: صحبت کردن ، گفت و گو کردن

                                            • اصطلاح 1:گَفُت نیاد: حرف زیادی نزن
                                            • اصطلاح 2:گَفُش سر و پایی نداره: حرفش حساب کتاب نداره ،  بی حساب حرف زدن

                                            سفیل کردن: معطل کردن

                                            سار: لوس ،بی نمک

                                            یَوَرَکی: یِوَرَکی : به شکل کج ( کَجَکی )

                                            فلانی چشم و دلش سیرِ( است): شاید بتوان گفت به معنی این که فلانی  ندید بدید نیست.

                                            جوهون: خوب ، تر و تمیز

                                            • مثال: چه توت خشک جوهونی! 
                                            • اصطلاح: چَش خود جوهون کنید: (چَش: چشم ) : مثلا میزبان خطاب به میمان در مورد غذایی که درست کرده این اصطلاح را بکار می برد و منظورش این است که خلاصه اگر نقصی در غذا هست شما چشم پوشی کنید و با دید مثبت نگاه کنید.

                                            جال: جوان ( ظاهرا بیشتر برای حیوان جوان بکار میرفته است )

                                            هنر سون دادن: سان دادن --> سون دادن . شاید سان به معنای نمایش دادن است و معنی کلی این اصطلاح :مثلا کسی کاری انجام داده و شاید کار خوبی نبوده و یا خرابکاری بوده را تعریف می کند و شنونده ( کمی با حالت سرزنش ) این اصطلاح را به او می گوید.نزدیک به معنی "هنر کردی! "در زبان متداول امروزی

                                            روش بودن: آبکی و شل بودن.

                                            • مثال:  این آش روش شده ( یعنی آبکی و شل شده )

                                            هادِر بودن: مواظب بودن

                                            • مثال: هادِرِش باش: مواظبش باش

                                            پَسُوغَن کردن: پس انداز کردن

                                            کالا: کُلاه

                                            • اصطلاح 1: کالا پِی تخت اُفتیده: قبلا توضیح داده شد.
                                            • اصطلاح 2: کالای سَرام کهنست:( کلاه سر من کهنه است )برای من مهم نیست.نشانه بی تفاوت بودن
                                            • اصطلاح 3: کالای سر کسی برداشتن: (مثلا فلانی کالای سرم برداشته ) مژده دادن. خبر خوب دادن

                                             تُو خوردن : 1-چرخیدن . 2-پیچ و خم پیدا کردن

                                            • ریشه: تاب خوردن--> تُو خوردن
                                            • تاب خوردن در فرهنگ معین: (دَ) (مص ل .) 1 - در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن . 2 - پیچ و خم پیدا کردن .

                                            خُسبیدن : خوابیدن

                                            • خسبیدن در  دهخدا : (خُ دَ) (مص ل .) خفتن ، به خواب رفتن .

                                            اَلُو ،الُو  گرفتن: آتش ، آتش گرفتن

                                            • اَلو در دهخدا: الو. [ اَ ل َ / لُو ] (اِ) در تداول عامه ، بمعنی شعله ٔ آتش ، و مخفف الاو است . (فرهنگ نظام ). آتش بزرگ باشعله . آتش بلندشعله . زبانه ٔ آتش و با کلمات زدن و کردن و گرفتن استعمال میشود.
                                               

                                            اُولَنگون ، اُولَنگون شدن: آویزان ، آویزان شدن.

                                             اَق: همان "اَه" گفتن در فارسی امروزی: ابراز انزجار از چیزی

                                            خوراکیها

                                              هولوچُگ آلوچه:  آلوچه سبز یا گوجه سبز.

                                              هولوچُگ زردآلو یا بادام: چاغاله زردآلو  و بادام .
                                                پَرخُشکُلُگ( پره خشک کلوگ ): برگه زردآلو
                                                  شولی: یک نوع آش
                                                    سِرمِجُگ: زردآلویی که با هسته خشک شده است.

                                                        متفرقه

                                                        راچینِه: راه پله
                                                        یَتا: یکی
                                                        گون: گَوَن ، گیاهی که از آن کتیرا بدست می آید.
                                                        چاچُو یا چادیشُو یا چادوشُو: پارچه ای که معمولا برای حمل بعضی اشیا ، یا بعنوان روکش مثلا برای لحاف و تشکها  بکار می رود( یا می رفته است ).

                                                        توضیح توسط کاربر گرامی "آشنا": چادی شو: از "چائیدی شو" ( چائیدن در شب ) --> چادیشو
                                                        اُو: آب
                                                        جُل: پارچه کهنه


                                                        منبع کلمات در فرهنگ لغات : http://www.vajehyab.com

                                                        موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۳

                                                        نظرات  (۱۱)

                                                        سلام خدا قوت . جالب بود منتظر پست بعدی هستیم
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از حضور و لطف شما.
                                                        ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۶ حاج سید حلال
                                                        بسیار جالب است موفق باشید
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از لطف و حضور شما.
                                                        سلام،  بسیار بسیار عالی بود،  دستتون طلا،  مقداری هم خندیدیم با اجازه.... کلا جالب بود،  مکتوب کردن این چیزااااا.... همش شنیدیم،  نخوندیم 
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از لطف و حضور شما.
                                                        لذت بردیم. خدا خیرتون بدهد .خاطرات زنده شد هرچندنمیشود خاطره نامید
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از لطف و حضور شما.

                                                        با سلام

                                                        خیلی جالب بود ؛ خسته نباشید.

                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از شما. لطف دارید.
                                                         با تشکر از زحمات شما کَمچِلیزُگ: کفشدوزک نیست بلکه قورباغه ای است  که بطور کامل دگردیسی ننموده و وفقط سر ودم دارد
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از نظر و لطف شما ، این مورد رو بررسی می کنم. ممنون از توجهی که دارید.
                                                        ----------------------------------------------------------
                                                        من باز هم پرسیدم همون کفشدوزک رو گفتن .
                                                        با سلام چیزی که ما از بچگی یادمون هست به کفشدوزک کمچلیزگ می گفتیم البته بیشتر کمچلیگ  یعنی به جای زا    (یا) می گفتیم شاید اون کمچلیزک هست و کفشدوزک  همون کمچلیگ هست 
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از توجه شما. نکته خوبی اشاره فرمودید. این احتمال هم هست .باید از افراد بیشتری بپبرسم. ممنون از شما
                                                        ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۹ یک شهروند-یک روستایی بیداخویدی
                                                        باسلام واحترام به مدیر محترم وبلاگ: بنظرم رسید لازمه این توضیح رو برای تلفظ (ترشبالا) اضافه کنم تا شاید برداشت دقیقتری از موضوع داشته باشیم..دربررسیهای صورت گرفته به نظر میرسد ترش بالا تلفظ شود . ودر گذشته های دور بدلیل شکل هندسی که ابکش دارد ..(در واقع شبیه به شکم جلو امده است ). واز انجا که شکم را تل باقید ضمه "" تلفظ میکردند ..تولش بالا بوده ودر گذر زمان وبه مرور تغییر یافته و ترش بالا  تلفظ میشود..با پوزش رضایی (اشنا) 
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از حضور و لطف شما. بابت توضیحات شما ممنونم. ان شاءالله کلمه ترشبالا ، در قسمت بعدی لغات و اصطلاحات بیداخویدی ، با توضیحات شما خواهد آمد. باز هم ممنون.
                                                        ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۷ یک شهروند-یک روستایی بیداخویدی
                                                        چادی شو..( اقتباص از موضوع چاءیدن ...چاءیدی شو)..در گذر زمان شده چادیشو.و... کنج لیا ویا مله بالا با تشدید.(همان محله بالا).کون غیلیزوک (سرسره بازی).غل تو (شنا) .بیز خوردن (تاب خوردن اویزان).با پوزش ..هدف مشارکت در حرکت فرهنگی وزیبای شما بود .
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از توجه شما. توضیح چادیشو به مطلب اضافه شد. بابت بقیه کلمات نیز از شما ممنونم. برای حدود دو قسمت دیگه از مطلب "لغات و اصطلاحات بیداخویدی ها" لغاتی رو (با کمک دیگران ) در نظر گرفته ام. بیشتر لغاتی که شما لطف کردید هم جدید هستند( در لیست من نبودند )  و ان شاءالله در قسمتهای بعدی خواهد آمد. ممنون از لطف و مشارکت شما.نظرات این چنینی باعث پربار تر شدن مطالب خواهد شد. موفق باشید.
                                                        ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۳ یک شهروند-یک روستایی بیداخویدی
                                                        قابل توجه : تمون .. کاربرد بیشتری برای زیر شلواری دارد . اگر شلواری میبود همان شلوار نامیده میشد.. البته تمون صرفا با رنگ مشکی وپاچه های گشاد دارد. شکل قدیم زیر شلواری. ممنون 
                                                        پاسخ:
                                                        شما درست می فرمایید. شاید از نگاه دیگر ، قدیم تر ها ( مخصوصا در روستاها ) کلا یک مدل شلوار می پوشیدن که به اون تمون می گفتن و زیر شلواری و یا شلوار راحتی جداگانه ای نداشته اند. همون مدل شلوار که نوتر و تمیزتر بوده را برای کارهای رسمی و مهم می پوشیده اند، شاید!
                                                        ۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۷ حاج سید جلال
                                                        ازتفسیر وتبیین لغات به گویش محلی توسط    اقای اشنا   تشکر وقدر دانی میشود ایکاش دوستان دیگر هم همکاری  مینمودند تا این وبلاگ متنوع وجذاب گردد
                                                        پاسخ:
                                                        سلام علیکم
                                                        ممنون از حضور شما.

                                                        ارسال نظر

                                                        ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
                                                        شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
                                                        <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
                                                        تجدید کد امنیتی